به سکسب خارجی خاکستر رفت و الاغ را روی پله ای نشانداد

06:00
1869

هیچ راهی برای خروج وجود نداشت، من می خواستم بیش از هر چیزی در جهان بنویسم، و دختر برای مدت طولانی فکر نکرد که کجا انجام شود. من بر روی خاکی رفتم، به اطرافم سکسب خارجی نگاه کردم و متوجه شدم یک بولدای سیاه. راحت بود بر روی آن بنشینید، لباس خود را بالا کشید و پاهای خود را در جوراب های راه راه گسترش دهید. من خوشحال شدم که برای پیاده روی بدون شورت رفتم و از حذف آنها نجات یافتم. نیازی به اتلاف وقت نبود. او با دستش پیشانی خود را پوشانده بود و شروع به نوشتن مستقیما در زیر او کرد. او به سرعت خود را تسکین داد، یک نقطه مرطوب در زیر او قرار داد، لب هایش را با دستمال مرطوب پاک کرد، و پاشنه هایش بازنشسته شد.